سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

مقاله زیر در به قلم سعید احمدی قمی درسایت الف منتشر شده است:
موضوع این مقاله بررسی موقعیت نخبگان در جامعه ایران از آغاز تاکنون، مناسبات آنان با عموم افراد جامعه و حکومت، نقش آنان در حوادث پس از انتخابات و علل و عوامل موضع‌گیری‌های اخیر آنان است.


قبل از هر چیز لازم است تعریف خود را از نخبه ارائه دهیم. منظور ما از نخبه لزوماً کسی نیست که درک صحیحی از حقایق پیرامون خود اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… دارد؛ هر چند این افراد
نخبه (اصیل و واقعی) هستند. آنچه موردنظر است کسانی هستند که به دلیل دارا
بودن برخی ویژگیها چون اخذ مدارک تحصیلی عالی، مطالعه، تمکن مالی، نسب خانوادگی،
سوابق سیاسی، موقعیت شغلی، استفاده از ابزارهای مدرن مانند مطبوعات، اینترنت شامل وبلاگها، شبکه‌های اجتماعی و امثال آن انتظار می‌رود در محیط پیرامون خود اثرگذار باشند.

در کشور ما می‌توان
نخبگان را به انواع مختلفی تقسیم کرد: نخبه مالی، علمی، فکری و اندیشه‌ای، دارای
سابقه مبارزاتی، خانوادگی، سیاسی، رسانه‌ای، دینی، تحصیلی، مدیریتی، هنری، ورزشی و….
بی‌شک برخی از موارد فوق با مصادیق تعریف اصلی نخبه همپوشانی دارند؛ اما به دلایلی
سایر انواع را در شمار نخبگان به حساب می‌آوریم.

با پذیرش تعریف فوق سؤالاتی که این مقاله درپی پاسخ بدان است عبارت‌اند
از:

1.       چرا نخبگان مرجع فکری عموم مردم نیستند؟

2.       چرا غیرنخبگان (عموم مردم) از احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند؟

3.       چرا نخبگان از احمدی‌نژاد حمایت نمی‌کنند؟

4.       چرا نخبگان از مخالفین احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند؟

سؤالات فوق دارای پیش‌فرضهایی
است که ما درصدد بررسی آنها نیستیم. بی‌شک تعدادی از نخبگان در جناح طرفدار احمدی‌نژاد
قرار می‌گیرند و جمعی از غیرنخبگان از مخالفین او حمایت می‌کنند. اما با توجه به
تعریف ما از نخبه و با کمی تأمل در وضعیت محیطهای مختلف اجتماعی جامعه ایران و محیطهای
بروز نخبگی، پیش‌فرضهای سؤالات فوق را پذیرفته شده فرض می‌کنیم.

کلیدواژه پاسخ به سؤالات
فوق در مفهوم «نخبه رانت‌جو» قرار دارد. نخبه رانت‌جو همان مفهومی است
که فاصله بین تعریف اصلی و تعریف این مقاله را از نخبه پر می‌کند. نخبه رانت‌جو کسی
است که به دلیل نداشتن ویژگی اصیل و ذاتی نخبگی (درک صحیح از واقعیت) لزوماً
شایستگی استفاده از ابزارها و امتیازات نخبگی را ندارد. این نوع نخبگان به دلایلی جانبی
و عَرَضی به عنوان نخبه شناخته می‌شوند؛ اما به دلیل نداشتن اصالت و مایه اصلی
نخبگی نمی‌توانند کارکردهای اصلی یک نخبه را داشته باشند.

نخبگان (اعم از رانت‌جو
و غیررانت‌جو) به دلیل نوع نگاه عموم جامعه به آنان، تواناییها و ابزارهای دراختیار
آنان و درک موقعیت خود در جامعه، دارای ویژگیهای شخصیتی خاصی هستند مانند پشتکار،
اعنماد به نفس بالا، رفتار حق به جانب، دارا بودن حداقلی از نخبگی رفتاری ظاهری، خودهمه‌پنداری
به دلیل حضور اکثریتی در محافل، رسانه‌ها و محیطهای مدرن، مشاهده آثار رانت‌جویی
در رفتارهای کسب‌وکار و….

اگر شاخصی برای تمایز
انواع نخبگان از نظر داشتن صفات اصلی نخبه تعیین کنیم، می‌توان نشان داد نخبگان از
نظر شدت رانت‌جویی در درجات مختلفی قرار می‌گیرند. به عنوان مثال دانشجویان،
بالاخص دانشجویان مقطع کارشناسی، به دلیل وجود یک رقابت تقریباً منصفانه مانند کنکور،
دارای درجه رانت‌جویی پایین و نخبگان خانوادگی به دلیل استفاده حداکثری از رانت
خانواده، دارای درجه رانت‌جویی بالایی هستند.

دراینجا ذکر این نکته
ضروری است که وجود رانت در مسیر استفاده یک رانت‌جو از امتیازات نخبگی لزوماً به
معنای غیرقانونی یا غیرشرعی بودن مسیر طی شده توسط نخبه نیست. این ابزارها اغلب به
دلیل وجود ساختارهای نامناسب قانونی و اجتماعی-اقتصادی، مانند محرومیتهای منطقه‌ای
از نظر آموزشی و اقتصادی برای دیگران، وضعیت خانوادگی و… به وجود آمده‌اند.

شایسته است به ذکر مقایسه‌ای
بین فرایند نخبه‌پروری در ایران با استانداردهای آن بپردازیم (این
استانداردهای با پیمایش وضعیت نخبگان در برخی کشورها قابل احصاست). در این استانداردها،
منابع و امکانات برای همگان به صورت تقریبا یکسان در اختیار قرار گرفته‌اند و ورود
به قشر نخبه با استفاده از رانت بسیار مشکل است و به دلیل وجود شفافیت حداکثری، معمولا
پس از مدتی آشکار می‌شود.

نمونه بارز آن نخبگان
مالی هستند. عدم‌وجود رانت مالی است که موجب به وجود آمدن مفهوم کارآفرینی می‌شود.
کارآفرین کسی است که به دلیل فقدان رانت و نداشتن لوازم عمومی پیشرفت مالی (سرمایه،
تخصص بالا و…)، به ایده‌هایی غیررانتی دست می‌یابد که موجب ورود وی به قشر نخبه
مالی می‌گردد. نمونه دیگر آن نخبگان مطبوعاتی و روشنفکران هستند. در برخی کشورها این
نخبگان معمولا به عنوان راهنمای مردم، دلسوز آنان و فداکارانی شناخته می‌شوند که
برای تبیین حقیقت تلاش می‌کنند. اما در کشور ما این نوع از نخبگان، حضور در این
قشر را معبری برای رسیدن به رانتهای پایدارتر می‌دانند.

استفاده نخبگان ایرانی از
رانت (اعم از رانت‌جو و غیررانت‌جو)، به سده‌های گذشته و مناسبات اقوام خاص
با دربار بازمی‌گردد. بدین ترتیب نخبگان شکاف بین خود و عموم مردم را با استفاده
از رانت روزبه‌روز افزایش دادند و این فرایند به صورت تدریجی و با استفاده از
قاعده پختن قورباغه در ظرف آب سرد ادامه یافت.

اما حداقل در دو مقطع
زمانی، عموم مردم ایران با درک غیرشفافی از این شکاف به مبارزه با آن پرداخته‌اند: انقلاب سال 1357 و انتخابات سال 1384.

در دهه 50، مردم ایران
با مشاهده تجمیع رانت‌جویی در نظام سلطنتی، چاره کار را در سرنگونی آن و ایجاد یک
حکومت عادلانه دیدند. در دهه اول انقلاب نیز به دلیل وضعیت خاص کشور و مسئولیت‌آور
بودن ابراز نخبگی،
این انتظار تا حدی برآورده و تا حدی نیز به فراموشی سپرده شد. اما در دوران پس از جنگ به دلیل باقی
ماندن زیرساختها و فرهنگ متناسب با رشد رانت‌جویی از دوران قبل انقلاب و از بین
رفتن فضای زمان جنگ، رقابت برای کسب رانت با شدت زیادی آغاز شد.

در این دوره اتفاق دیگری
برای نخبگان رانت‌جو رخ داد: تشدید فرایند تخدیر. این افراد با باور نخبگی
خود، واقعیات مربوط به موقعیت خود را یا اصلا درک نکردند و یا به واسطه نشئگی
استفاده از رانت به فراموشی سپردند. در این دوره نقش رانت به عنوان معبر ورود به
قشر نخبه و بقای در آن برای عده‌ای بیش از پیش مشخص می‌شد. اما عموم مردم (صرف‌نظر
از شایستگی) به واسطه بی‌اطلاعی یا عدم‌دسترسی به رانت، از ورود به این قشر محروم
می‌ماندند.

بدین ترتیب قشر نخبه (اعم
از رانت‌جو و نخبه واقعی) تبدیل به یک مجموعه تقریبا بسته شد که سازوکارهای ورود
به آن منحصر در استفاده از رانت و در اختیار کسانی بود که سابقه نخبگی داشتند و
عموم مردم (حتی بسیاری از نخبگان واقعی) از مزایای آن بی‌بهره بودند. همچنین
قشر نخبه روزبه‌روز احساس تعلق بیشتری به رانتها و مزایای آن پیدا می‌کرد؛ به گونه‌ای
که حذف رانت می‌توانست کشور را با بحران جدی مواجه کند. به نظر می‌رسد این شکاف به
صورت جدی توسط نخبگان درک نشد و برای جلوگیری از پیامدهای آن و توزیع عادلانه
امکانات بین تمام نخبگان و عموم مردم اقدامی صورت نگرفت.

این فرایند ادامه داشت
تا اینکه در سال 1384 احمدی‌نژاد اجاق آب سرد قورباغه را ناگهان مشتعل نمود و
عامه مردم متوجه شکاف بین خود و نخبگان شدند و از آنجا که این شکاف را نتیجه شایستگی
نخبگان نمی‌دانستند، روزبه‌روز از آنان فاصله گرفتند (سؤال اول). احمدی‌نژاد
با درک این شکاف و یا استفاده ناخودآگاه از نتایج آن توانست با ایجاد تقابل بین
خود و کاندیدای دیگری که به درست یا غلط در اذهان عموم مردم به عنوان نماد رانت‌جویی
شناخته می‌شد بر مسند ریاست جمهوری تکیه زند و خود را پرچمدار مبارزه با رانت‌جویی
معرفی کند (سؤال دوم).

نخبگان رانت‌جو نیز با
پذیرش این تصویر از احمدی‌نژاد خود را در تقابل با او یافتند و با درک (یا الهام)
این مسأله که با ادامه این روند رانتهای دراختیار آنان از بین خواهد رفت، به
مخالفت با او همت گماردند. این مسأله زمانی تشدید شد که کاندیدای رقیب را نماد
استمرار رانت یافتند. آنان حتی توانستند با استفاده از وحشت ناشی از پیامدهای قطع
رانت که لزوما نخبگان غیررانت‌جو را دربرنمی‌گرفت آنان را نیز در این مبارزه با
خود همراه کنند (سؤالهای سوم و چهارم).

در فاصله بین دو انتخاب
84 و 88 این تنازع ادامه یافت و سیاستها و عملکرد احمدی‌نژاد در مسائلی چون سهام
عدالت، سفرهای استانی، تقابل با دانشگاه آزاد و… تصویر او را به عنوان یک مبارز
خستگی‌ناپذیر در مقابل رانت‌جویی در اذهان عمومی ترسیم نمود.

در رقابتهای انتخاباتی
سال 1388 (بالاخص مناظرات تلویزیونی) این شکاف به صورت آشکارتری نمایان
شد و احمدی‌نژاد توانست بار دیگر با استفاده از تقابل با نماد رانت‌جویی، نتیجه
انتخابات را به نفع خود رقم بزند. البته رفتار کاندیدای رقیب در حمایت از نمادهای رانت‌جویی
که به درست یا غلط در ذهن مردم جای گرفته‌اند و عدم انکار وابستگی به آنان، در تصمیم‌گیری
رأی دهندگان بی‌تأثیر نبود.

آنچه پس از انتخابات سال 1388
رخ داد، مقاومت نخبگان (با محوریت نخبگان رانت‌جو) در مقابل تصور حذف
رانتها
ست. آنان با احاله این شکاف به تقلب و استفاده از آن به عنوان یک مخدر
درونی تمامی تلاش خود را برای استمرار رانت‌جویی به کار بردند. این تخدیر شواهد دیگری
هم دارد: توهم حضور میلیونی در خیابانها، شعارهای پیاده‌نظام آنان و فاصله گرفتن
از شعارهای عموم مردم، عدم پیش‌بینی و حتی درک ریزش بدنه پیاده‌نظام نخبگان، تمایل
سران نخبه به قدرتهای خارج از مرز و موضع‌گیری‌های جالب آنان، بیانیه‌های روز قدس،
13 آبان و 16 آذر و… و عدم واکنش سایر نخبگان، تعجیل نامعقول نخبگان در
تصمیم‌گیری و موضع‌گیری حوادث پس از انتخابات و….

نتیجه‌گیری
و ارائه راهکار

ذکر این نکته ضروری است
که وجود تصویر ضدرانت‌جو از احمدی‌نژاد در اذهان لزوما به معنای نبود قشر رانت‌جو
در میان حامیان وی نیست. خطر تشکیل قشر جدید نخبه رانت‌جو به شدت این دولت و تمام دولتهای
بروکرات و رانتیر
را تهدید می‌کند. لازم است برای اصلاح وضع موجود و جلوگیری
از تشکیل قشر جدید سازوکارهایی تدوین شود که ذیلا به برخی از آنها اشاره می‌شود.

آگاهی‌بخشی به نخبگان و عموم مردم یکی از ابزارهای رفع بحران موجود
است. اگر نخبگان رانت‌جو بدانند شایسته وضعیت فعلی نیستند امید می‌رود مقاومت کمتری
در راه مبارزه با رانت داشته باشند.

استفاده از نخبگان اعم
از رانت‌جو و واقعی سازوکار مهمی است که به دو دلیل مورد نیاز است. کاهش مقاومت
نخبگان در برابر سیاستهای رفع رانت و نیاز کشور به تجربه‌هایی که این افراد در
دوران توهم نخبگی خود پیدا کرده‌اند.

الزام اخلاقی نخبگان به ادای دین به عموم مردم، سازوکاری درونی است که
باید توسط خود نخبگان به کارگرفته شود.

همانگونه که ذکر شد، جلوگیری
از شکل‌گیری نسل جدید نخبگان رانت‌جو
نیز باید مدنظر قرار گیرد. این نسل ممکن
است در درون مبارزین فعلی رانت‌جویی شکل گیرد.

ایجاد فرصتهای برابر و
حذف رانت
تا حد امکان، سازوکاری اساسی
است که خود نیازمند ابزارهای متعددی است که برخی به گفتمان جامعه نفوذ کرده‌اند: هدفمندسازی
یارانه‌ها (مشروط به اجرای صحیح آن)، شفاف‌سازی مجاری رانتی (پروژه‌های
دولتی و شبه‌دولتی، مدارک تحصیلی، رانتهای اقتصادی، رانتهای اطلاعاتی، رانتهای مدیریتی،
رانتهای خانوادگی و…).

در پایان لازم است به
مهم‌ترین و اساسی‌ترین سازوکار مبارزه با رانت‌جویی اشاره شود: نظارت عمومی از مجاری
آشکار
مانند رسانه‌ها و به وسیله شفافیت حداکثری، اطلاع‌رسانی همگانی و ایجاد
امکان نقد بالاخص در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی. امید است با فروکش کردن وضعیت فعلی
کشور، فضای لازم برای نقد بالاخص در حوزه رسانه‌ها و دانشگاهها فراهم شود تا بتوان
تا حدی سازوکارهای توزیع عادلانه منابع را تضمین نمود.






 نوشته شده توسط مجتبی کرباسچی در شنبه 88/10/12 و ساعت 8:16 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

بسم الله الرحمن الرحیم
مدیر وبلاگ : دکتر حامد حاجی حیدری[69]
نویسندگان وبلاگ :
دکتر هادی وکیلی[0]
دکتر مهدی دستگردی[0]
دکتر علی مرادی[0]
دکتر علیرضا زیگلری[0]
دکتر بهزاد حمیدیه[0]
دکتر قاسم زائری[0]
دکتر سید احسان خاندوزی[12]
حسین حمداللهی[0]
علی خانی[0]
حامد مایلی[0]
مجتبی کرباسچی[8]
علیرضا خسروی[6]
مهدی عامری[19]
حامد فتحعلی خانی[0]
عباس سارخانی[0]
ابراهیم میرعزیزی[-1]
محمد مقصودعلی[0]
محمود عصرجدید[0]
مهدی حاجی‌حیدری[0]
اسماعیل میرعزیزی[2]
مصطفی احمدی[0]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 29
مجموع بازدیدها: 80620
جستجو در صفحه

خبر نامه