سلام به جملگي
اخيراٌ به اين موضوع معطوف شده ام كه مقايسه خطاهاي دكتر محمود احمدي نژاد با دو رئيس جمهور ماضي يا ساير صدارت اعظم هاي عالم مي تواند چه چيزي به دست ما بدهد؟
چطور اكبر هاشمي بهرماني رفسنجاني به قطب عالم امكان تبديل مي شود كه همه چشم به دهان او دوخته اند تا گره از مشكلات عالم بگشايد، يا آن يكي ضرباتي چند بر پشت دختر جواني مي نوازد و با اين و آن ملاقات هاي عجيب و قريب ترتيب مي دهد و زينت كابينه اش پنج زنه از آب در مي آيد، ولي اين هم رسوايي به بار نمي آيد؟
مي خواهم اين احتمال را مطرح كنم كه دست شركت ها كجاست؟ عجيب نيست كه آنكه چنان به لجن كشيده شد، اكنون در مركز سياست است و اين يكي كه خيز برداشته بود تا پروژه تازهاي را تعريف كند، چنين هدف انتقاد كوبنده است؟
اشتباه نكنيد! نمي گويم نقد نكنيم. ولي در اين شرايط نوعي نگاه اقتصاد سياسي لازم است. آيا آقا زاده هاي كثيف بيكار نشسته اند؟ آيا بازگشت اكبر هاشمي بهرماني به مركز سياست اتفاقي است؟ آيا گاف اكبر هاشمي بهرماني و رفسنجاني و محمد خاتمي در سوء استفاده مالي از شهرداري تهران، در قياس با موضوع سخيف هاله نور و اسفنديار رحيم مشايي موضوع كوچكتري بود؟ ولي چرا آن دو چنين نيكنام هستند و اين يكي اين قدر بدنام؟
كار كار شركت ها و آقا زاده هاي كثيف است. نمي تواند اتفاقي باشد.
بايد ضمن نقد پروژه محمود احمدي نژاد، به فكر اين هم بود كه نمي شود با اين كثيف ها برخورد كرد و به لجن كشيده نشد. فكر كنيم كه ما چه مي خواهيم بكنيم؟