سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش، برترین شرف است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 16

سلام اگر رفقا شاکی نشوند که چرا تحلیلی که با خودت همسو نیست را مطرح می‏کنی، دعوت می‏کنم مصاحبه حسین بشیریه را در خصوص حوادث اخیر بخوانید. آقای حاجی‏حیدری که زکات علمشان را نمی‏دهند مجبوریم با این مهمیزها ایشان را وادار به حرفهای جامعه‏شناسی کنیم. فقط لطف کنید پرونده سیاسی و خانوادگی و غیره بشیریه را روی آب نریزید و بحث را از اصلش منحرف نکنید. اما دیدگاه‏های وی:

به نظر من، در یک چشم انداز گسترده تر کل تحولات ایران از میانه دهه ???? را باید به عنوان فرایند تاریخی گذار تدریجی به دموکراسی به شمار آورد و تحولات پس از انتخابات ?? نیز یکی از مراحل همین فرایند گسترده تر است. اما باید ویژگی و توصیف دقیق این مرحله چند ماهه را مشخصا توضیح داد.
به نظر من تحولات این چندماهه اخیر را باید با عنوان دقیق تری (در مقایسه با گذار به دموکراسی) توصیف نمود.به نظر می رسد که مفهوم «فرسایش ساختار قدرت» برای توصیف این مرحله از گذار مناسبت بیشتری داشته باشد. فرسایش قدرت و اقتدار مفهوم نسبتا روشن و دقیقی در جامعه شناسی سیاسی است و وجوه و ابعاد چندی دارد که در اینجا می توان مختصرا به آنها اشاره کرد. یکی از وجوه فرسایش سیاسی، فروپاشی اسطوره های قدرت است که در چنین رژیم هایی اساس مشروعیت آنها را تشکیل می دهد.البته مفهوم فروپاشی اسطوره ها، گسترده تر از مفهوم رایج بحران مشروعیت است و حکایت از بحران گسترده تری در پیکره نظام سیاسی دارد.به نظر من البته اسطوره های قدرت این نظام مدت ها در حال فروپاشی بوده اند، اما در چندماه گذشته این فروپاشی بسیار پرشتاب تر و ویرانگر تر شده است.
نظام جمهوری اسلامی از آغاز به چندین اسطوره اساسی تاکید کرد و از لحاظ مشروعیت سیاسی بر پایه همین اسطوره پردازی ها تداوم یافت، اما این اسطوره پردازی ها در حال فروپاشی هستند. اسطوره پردازی های اصلی این نظام را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

یکی اسطوره عدالت اسلامی است که دیگر در عصر سرمایه داری جهانی شده و با رویکرد خصوصی سازی و تعدیل ساختاری از دهه ???? به بعد و ادامه آن تا حال حاضر و تخریب بخش عمومی اقتصاد و حذف یارانه ها و پیدایش گسترش تورم و گرانی طاقت فرسا برای عموم و بیکاری فزاینده و دیگر پدیده های آشنا و شناخته شده مربوط به این مبحث، کاملا متلاشی شده و کسی آن را جدی نمی گیرد.
اسطوره مستضعفان و مستضعف پروری هم یکی از اجزاء همان اسطوره عدالت بود که باز هم با توجه به فرایندهای اقتصادی در کشور و عملکرد بینادهای مربوطه و گسترش سیاست صدقه محور، به جای رفاه محور، جدی گرفته نمی شود.
دومین اسطوره پردازی اصلی انقلاب و نظام سیاسی ایران، اسطوره اخلاقی کردن سیاست از طریق ترکیب دین و سیاست بوده است. این اسطوره بیش از آن شکننده بود که مدت مدیدی دوام بیاورد.
گسترش فرهنگ نفاق و ریاکاری و ظاهر سازی و زاهد نمایی و طامات، توبه فرمایی و تظاهر و ظاهر آرایی از همان اوان کار از هم پاشید و در ماه های اخیر هم خشونت بی پروا و سرکوب تظاهر کنندگان و معترضان به نتایج اعلام شده انتخابات و حبس و تجاوزها و تعدی ها و اعتراف گیری ها و غیره ، اسطوره اخلاقی کردن سیاست از طریق ترکیب دین و دولت، اگر از ان هم چیزی باقی مانده بود، آن را کاملا متلاشی کرد.
سومین اسطوره اصلی انقلاب و نظام آن، اسطوره مبارزه با امپریالیسم بود که اگر در آغاز کار هیاهوهای زیادی ایجاد کرد، اما با گسترش روابط آشکار و نهان و با همکاری های نه چندان پنهان در موارد مختلف به سرعت از هم گسیخت و از به چالش طلبیدن اقتدار جهانی «امپریالیسم آمریکا» از لحاظ نظری به کوشش مشتاقانه برای حل مسایل جزیی طرفین فرو کاهیده شد.
چهارمین اسطوره اصلی انقلاب و نظام، اسطوره جمهوریت یا سلطنت زدایی بود که هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی با ظهور نظریه «ولایت مطلقه» و تمرکز قوای حکومتی و مقید شدن رای و حاکمیت مردم به رای و حاکمیت گروهی اندک و عدم استقلال قوه مقننه و قوه قضاییه و نظارت استصوابی بر همه انتخابات و عدم مسئولیت ولی فقیه در عمل و کنترل نهایی نهادهای ظاهرا انتخابی به وسیله ولی فقیه و جز آن، از هم پاشید.
بدین سان اسطوره پردازی های اصلی نظام دچار فروپاشی شده اند و فرایند این فروپاشی به ویژه در دوره پس از انتخابات پرشتاب تر شده است.
یکی دیگر از وجوه فرسایش ساختار قدرت و اقتدار، نیاز حکومت پس از انتخابات به توسل مستمر به خشونت و سرکوب و قهر و حبس و اعتراف گیری و کار برد پی در پی نیروهای انتظامی و امنیتی و سپاه و بسیج به این منظور بوده است. همه می دانند که اقتدار با زور و اجبار و خشونت نه تنها یکی نیستند بلکه رابطه ای معکوسی دارند. اعمال زور و قهر بیشتر نتیجه کاهش اقتدار است. حکومت با اقتدار حکومتی است که اصولا زور و قهر و خشونت عریان برای بقاء خود به کار نبرد.
با توجه به تجربه تاریخی رژیم هایی که سرنگون شدند می دانیم که توسل به زور و اسلحه، حبس و شکنجه و آزار، تعقیب/ بازداشت و جز آن همه نشانه های فرسایش شدید ساختار اقتدار حکومت ها است، به ویژه آنکه توسل به چنین اقداماتی برای بقاء حکومت، اهمیت حیاتی پیدا کند.با تک پایه شدن قدرت حکومتی بدین معنا، هر عاملی که به هر دلیلی بر توانایی کاربرد زور و خشونت حکومت تاثیر منفی بگذارد می تواند به فروپاشی آن بینجامد.
سومین نشانه فرایند فرسایش ساختار اقتدار، تحولی بی سابقه از لحاظ جابه جایی حمایت گروههای اجتماعی از حالت حمایت فعال از حکومت و یا بی طرفی منفعلانه نسبت به آن به سوی حمایت فعال از گروه های مخالف بوده است. فرایند فرسایش ساختار اقتدار سیاسی به فرایند فرسایش در زمین شناسی شباهتی دارد. فرسایش در زمین شناسی فرایندی متاثر از نیروی جاذبه است که موجب جابه جایی و انتقال خاک و صخره و غیره از جایی به جای دیگر و ذخیره شدن آنها د رمحل جدید می شود. علت این جابه جایی اغلب باد یا آب است.
در نتیجه تغییر مسیر افکار عمومی (همانند تغییر مسیر آب یا باد) لایه هایی از گروه های بی طرف یا مردد از بدنه نظام یا ساختار سیاسی کنده می شوند و به حامیان قابل بسیج گروه های محالف تبدیل می شوند. مثلا طبقه کارمندان دیوانسالاری دولتی که معمولا به لحاظ موقعیت شغلی خود از گروه های نسبتا بی طرف و یا مردد در حمایت از دولت به شمار می رفته اند، در مسیر این تحولات تردید و بی طرفی خود را به تدریج از دست داده و در انتقاد از حکومت و سیاست های آن صریح تر می شوند.
همین فرایند فرسایش، لایه های کنده شده را به سوی کانون ها و نقطه های جذبی مثل جنبش دانشجویی می کشاند و بدنه آنها را نیرومند تر می سازد. اعلام اعتراض گروه های گوناگون نویسندگان، هنرمندان، فیلم سازان و غیره در ماه های پس از انتخابات نشانه همین روند فرسایش اقتدار حکومتی است.
چهارمین نشانه فزاینده فرسایش ساختار اقتدار سیاسی را می توان در شکاف های فزاینده در بدنه نظام سیاسی و در درون گروه های حاکم یافت. تردیدی نیست که جمهوری اسلامی از همان آغاز دچار یک شکاف مرکزی سراسری بوده که در دوره های گوناگون نام های گوناگونی به خود گرفت ولی همگی اینها نمودهای همان شکاف سراسری بودند.
شکاف بین فقه سنتی و فقه پویا، میان اقتصاد خصوصی و اقتصاد دولتی و میان سنت گرایی و اصلاح گرایی مظاهر این شکاف در دهه نخست انقلاب بودند و گروه های عمده سیاسی را از درون منشق کردند.
همین شکاف مرکزی در دهه دوم انقلاب به شکل رو در رویی میان محافظه کاری اسلامی و نوگرایی اسلامی نمودار شد. پس از آن نمود اصلی آن شکاف مرکزی به صورت رو در رویی میان جمهوریت خواهی و اسلامیت خواهی یا دو گرایش دموکراتیک و تئوکراتیک پدیدار شد.
و سرانجام در دهه اخیر همان شکاف مرکزی خود را به صورت تعارض میان بنیاد گرایی یا اصولگرایی از یک سو و گرایش های نوسازانه، جمهوریخواهانه و اصلاح طلبانه از سوی دیگر هویدا ساخت. اما این شکاف اصلی با جلوه ها و نمودهای گوناگون خود، تا پیش از انتخابات اخیر روی هم رفته در درون سیستم سیاسی موجود مهار شده بود و به ندرت از حد یک شکاف درون طبقه حاکم فراتر می رفت، ولی اینک در ماه های پس از انتخابات همان شکاف سراسری که اکنون به صورت تعارض میان جنبش سبز و اصولگرایی حاکم هویدا شده است، از مرزها و حدود سیستم سیاسی بیرون رفته و به جنبشی مردمی و عمومی تبدیل شده است.
شکاف پذیری یکی از نشانه های عمده روند فرسایش است و این حالت را نه تنها در مورد تعارض عمده میان اپوزیسیون مردمی و اصولگرایان حاکم، بلکه حتی به صورت محدود تری در درون نهادهای حکومتی نیز می توان یافت.
شکاف پذیری در شرایط فرسایش ساختار اقتدار، ویژگی اصلی ساختار قدرت است در حالی که عکس این پدیده یعنی ائتلاف پذیری ویژگی اصلی جنبش مخالفین به شمار می رود. همگرایی گروه های گوناگون مخالف و منتقد در ماه های اخیر شاهد این گفته است.
در ادبیات انقلاب برای توضیح این شکاف پذیری به عنوان نشانه عمده ای از فرایند فرسایش اقتدار، از تمثیل سیل وسد بهره می گیرند. افزایش فشار سیلاب نارضایتی های عمومی، به کاهش مقاومت و نهایتا ترک برداشتن و شکستن و فروریختن سد می انجامد.
در جمع بندی می توان، برای توضیح بیشتر فرایند فرسایش، شرایط پیش و پس از انتخابات خرداد ?? را با هم مقایسه کرد. به طور کلی در دوره پیش و پس از انتخابات برداشت های نظام و جنبش مخالفین از موقعیت، اهداف، اولویت ها و تکالیف خود دستخوش دگرگونی چشم گیری شده است.
در شرایط ماقبل از انتخابات رژیمی با اعتماد به نفس نسبتا بالا در فضای ترس عمومی ومزمنی در مقابل اپوزیسیون پراکنده و بی شکلی با احساس اقتدار بالایی حکومت می کرد. اما همه این شرایط پس از انتخابات دگرگون شد.
اینک حکومتی متوحش و هراسناک در فضای حرکت و جنبش عمومی در مقابل اپوزیسیونی که ناگهان جان و سازمان و نیروی تازه گرفته است، قرار گرفته است.
در پیش از انتخابات حکومت خودش را نیرومند و مشروع و برخوردار از پشتوانه پشتیبانی همگانی تصور می کرد و اپوزیسیون یا اصلاح طلبان را کوچک و فاقد پایگاه اجتماعی گسترده می شمرد؛ شکاف های درونی این قدر آشکار و شدید نبود؛ از نیروهای نظامی و انتظامی برای حفظ قدرت به طور روز مره استفاده نمی شد؛ عامه مردم با وجود نارضایتی های اقتصادی و اجتماعی، از نظر سیاسی خاموش و محتاط بودند؛ اپوزیسیون مرعوب بود و حکومت به خودش اعتماد داشت.
اما در این شرایط فرسایش ساختار اقتداری که پس از انتخابات پیش آمده است وضعیت از چندین لحاظ دگرگون شده است، از جمله می توان فهرست وار به موارد زیر اشاره کرد:
حیاتی شدن کاربرد روزمره خشونت برای حفظ حکومت؛
پیدایش شکاف بین حکومت و بخش هایی از روحانیت به طور فزاینده؛
گسترش تردید درباره عقلانیت و مصلحت آمیز بودن برخوردهای حکومت در درون گروه های حاکمه؛
گذار لایه هایی از حامیان حکومت از عرصه حمایت فعال به عرصه مخالفت های خاموش و حمایت آنها از شیوه های دموکراتیک برخورد با دیگر مخالفین مثل مذاکره، دعوت به گفت و گو در مجلس خبرگان، دلجویی از آسیب دیدگان، دعوت مجلس به مجلس شورا، گفت و گو از رفراندوم و غیره؛
تصرف مناسک و مراسم دولتی حمایت از حکومت توسط مخالفین و تبدیل آنها به مراسم و فرصت مخالفت مثل روز قدس و ?? آبان که بارزترین نشانه فرسایش هژمونی یا اقتدار حکومت است؛
رویارویی فزاینده نیروهای انتظامی و سپاه با مردم و حراست از حکومتی که پشتوانه حمایت عمومی اش در حال فرسایش است؛
افزایش حمایت آشکار برخی گروه های اجتماعی مانند هنرمندان، فیلم سازان، نویسندگان، برخی روحانیون و دانشگاهیان و جز آن از جنبش عمومی مخالفین حکومت.
کاهش چشم گیر توانایی دستگاه حاکمه در بسیج حامیان خود به سبک قدیم و ضرورت پرداخت پول و حق الزحمه به افراد بسیج شده؛
افزایش تهدید و ارعاب عامه مردم با مطالبی چون تعطیلی دانشگاه ها، برچیدن بساط علوم اجتماعی جدید، انقلاب فرهنگی و غیره که خود نشان عمده دیگری از فرسایش اقتدار است؛
اقرار و اعتراف برخی از عوامل حکومت در خصوص برخوردهای ناروا با بازداشت شده ها؛
احساس امید و نشاط و خوش بینی از سوی مخالفین نسبت به مسیر تحولات آینده و اصرار و اراده رهبران آن بر ادامه جنبش به شیوه ای که پیش از انتخابات در کار نبود؛
اینها همه نشانه های گوناگونی از پیدایش مرحله تازه در فرایند گذار یعنی مرحله فرسایش و اقتدار هستند. برخی از مقامات حکومتی این فرسایش را با عباراتی چون «آبروی نظام رفت» و «حیثت نظام مخدوش شد» توصیف کرده و وقوع آن را بدین سان تایید نموده اند.
بی تردید حاکمیت پس از انتخابات برای حفظ خود هزینه های سنگینی از آبرو و یا اقتدار خود پرداخته است و البته با پیشرفت جنبش هزینه های بیشتری هم خواهد داد چون راه پر هزینه را برگزیده است .
حفظ حکومت از طریق سرکوب، بدون هزینه ممکن نیست. از سوی دیگر همه می دانند که سرکوب موتور ماشین جنبش مخالفین است نه ترمز آن و در نتیجه خود فرایند فرسایش را پر شتاب تر می کند. با تداوم جنبش حکومت در وضعی قرار می گیرد که باید بپذیرد که وضع سرکوب وضع دایمی است.

 

 


 نوشته شده توسط دکتر سید احسان خاندوزی در سه شنبه 88/9/17 و ساعت 4:19 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

بسم الله الرحمن الرحیم
مدیر وبلاگ : دکتر حامد حاجی حیدری[69]
نویسندگان وبلاگ :
دکتر هادی وکیلی[0]
دکتر مهدی دستگردی[0]
دکتر علی مرادی[0]
دکتر علیرضا زیگلری[0]
دکتر بهزاد حمیدیه[0]
دکتر قاسم زائری[0]
دکتر سید احسان خاندوزی[12]
حسین حمداللهی[0]
علی خانی[0]
حامد مایلی[0]
مجتبی کرباسچی[8]
علیرضا خسروی[6]
مهدی عامری[19]
حامد فتحعلی خانی[0]
عباس سارخانی[0]
ابراهیم میرعزیزی[-1]
محمد مقصودعلی[0]
محمود عصرجدید[0]
مهدی حاجی‌حیدری[0]
اسماعیل میرعزیزی[2]
مصطفی احمدی[0]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 80671
جستجو در صفحه

خبر نامه