بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
نمیخواهم از یک توطئه سخن بگویم. ولی در عین حال، نوعی سوء تعبیر روی داده که میتواند منشأ تبعاتی شود که کمتر از تبعات یک توطئه اندیشیده نیست. تبعاتی که میتواند بیهوده، علوم انسانی را آشفته کند.
شماری که تعبیر ویژهای از علوم انسانی دارند، فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری را مستمسک قرار دادهاند تا برداشت ویژه خود را تقویت نمایند. با تقدیم احترام به آنان، متذکر میشوم که این استنباط دوستان از بیانات مقام معظم رهبری برنمیآید.
مثلاً به این خبر تنظیم شده توسط واحد مرکزی خبر توجه فرمایید(ساعت خبر: 15:29 - تاریخ خبر: 28/07/1388):
رهبرمعظم انقلاب بار دیگر به موضوع علوم انسانی در دانشگاهها و گلایه خود در این خصوص اشاره کردند و افزودند: مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاههای کشور بصورت ترجمه ای تدریس می شود، جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.
حضرت آیت الله خامنهای یکی از مسائل مهم و اصلی در قرآنپژوهی را استخراج مبانی علوم انسانی دانستند و تاکید کردند: اگر این کار انجام شود، پژوهشگران با استفاده از مبانی قرآنی و همچنین استفاده از برخی پیشرفت های علوم انسانی، میتوانند بنای رفیع و مستحکمی را از علوم انسانی پایه گذاری کنند.
حال، به اصل خبر که از پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری برداشت شده است دقت کنید:
من دربارهى علوم انسانى گلایهاى از مجموعههاى دانشگاهى کردم (بارها، این اواخر هم همین جور)؛ علوم انسانى ما بر مبادى و مبانى متعارض با مبانى قرآنى و اسلامى بنا شده است. علوم انسانى غرب، مبتنى بر جهانبینى دیگرى است؛ مبتنى بر فهم دیگرى از عالم آفرینش است و غالباً مبتنى بر نگاه مادى است. خوب، این نگاه، نگاه غلطى است؛ این مبنا، مبناى غلطى است. ما این علوم انسانى را به صورت ترجمهاى، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقىِ اسلامى را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم در دانشگاههاى خودمان و در بخشهاى مختلف تعلیم میدهیم؛ در حالى که ریشه و پایه و اساس علوم انسانى را در قرآن باید پیدا کرد. یکى از بخشهاى مهم پژوهش قرآنى این است. باید در زمینههاى گوناگون به نکات و دقائق قرآن توجه کرد و مبانى علوم انسانى را در قرآن کریم جستجو کرد و پیدا کرد. این یک کار بسیار اساسى و مهم است. اگر این شد، آن وقت متفکرین و پژوهندگان و صاحبنظران در علوم مختلف انسانى میتوانند بر این پایه و بر این اساس بناهاى رفیعى را بنا کنند. البته آن وقت میتوانند از پیشرفتهاى دیگران، غربىها و کسانى که در علوم انسانى پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند، لکن مبنا باید مبناى قرآنى باشد.
جمله کلیدی انتهایی، یعنی: “البته آن وقت میتوانند از پیشرفتهاى دیگران، غربىها و کسانى که در علوم انسانى پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند، لکن مبنا باید مبناى قرآنى باشد”. با حذف واژه تعیینکننده “غربی” در خبر مخابره شده به این صورت آمده است: “…همچنین استفاده از برخی پیشرفت های علوم انسانی…”. وانگهی در برخی بخشهای خبری صدا و سیمای ج.ا.ا.، بند دوم خبر نیز خوانده نشد.
جمله اصلاحی نهایی، نشان میدهد که این متأله اسلامی، مقام معظم رهبری، معتقد نیستند که مجموع دستاوردها، تئوریها، فرضیات و حتی مفروضات علوم انسانی، جملگی بیفایده و عبثاند، ولی نوع مواضع و تفاسیر اصولی ما از این تبعات است که میتواند علوم انسانی را با محدودیت مواجه نماید.
مطلبی از مرحوم، پروفسور حمید عنایت، نابغه دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران است که بیان دیگری از این مواضع است:
یکی از کمبودهای اساسی محیط فکری ما در ظرف نیمقرن اخیر، بیخبری از جریانهای فکری در کشورهای مسلمان است. این بیخبری، گذشته از علل سیاسی، ریشههای فرهنگی دارد. شیفتگی سطحی بیشتر باسوادان ما به اندیشههای غربی و بیزاری آنان از هر آنچه بوی کهنگی و دیرینه دوستی بدهد، بیگمان یک علت عمده آن است، ولی از تعصبهای مذهبی نیز که بر پراکندگی و چند دستگی ملتهای این منطقه افزوده است غافل نباید بود. ضرورت آگاهی از آنچه در ذهن نویسندگان ملل همسای? ایران در زمینه سیاست و اجتماع گذشته است و میگذرد از باب اظهار فضل و تفاخر به معلومات نادر نیست. در ظرف بیست سال اخیر در ایران[منظور مرحوم عنایت، دهه 1340 و 1350 است]، از تأثیر فرهنگ غرب بر فرهنگ ملی و “غربزدگی ” ما ایرانیان سخن بسیار گفته شده است. آنان که در این بحث، صمیمیتی داشتهاند و آنچه نوشتهاند برای پسند کهتران و مهتران نبوده است، در ارزیابی خود از فرهنگ غربی بیشتر بر آثار سطحی آن در اندیش? روشنفکران و زندگی سیاسی و اجتماعی تکیه کردهاند.
ولی چیزی که در پژوهشهای نویسندگان ما اغلب ناگفته مانده، آزمودههای ملتهایی بوده است که وضعی همانند ما در گذشته نزدیک داشتهاند و زودتر از ما با فرهنگ غرب ارتباط پیدا کردند و در پارهای موارد نیز مبانی آن را با دیدی انتقادیتر از ما دریافتند. آگاهی از داوری های نویسندگان این ملتها در زمینه تمدن و فرهنگ غرب، هر اندازه اندیشههای آنان گاه خام و سادهدلانه بنماید، میتواند دست کم معیار واقعبینانهتری در بحثها به دست ما دهد تا بازگویی سخنان اشپنگلر، توینبی، هایدگر و مارکوزه و جز اینان. این سخن به معنی انکار ضرورت شناخت دقیق و عمیق اندیشه غربی نیست. ولی مشکل آنجاست که روشنفکران ما گاه ضرورت شناخت را (که در آن سخت کوتاه آمدهایم) با تقلید یا پیروی نیندیشیده از قالبهای فکری و ذوقی غرب (که در آن به افراط گراییدهایم) اشتباه میکنند. غربزدگی نه در ترجمه درست آثار بزرگ فرهنگ غربی، بلکه در آشنایی ناقص با آنها و تقلید دزدانه از سرمشقهای فکری غرب با “برچسب” ملی در چارهاندیشیهای سیاسی و اجتماعی است.
حمید عنایت، “سیری در اندیشه سیاسی عرب”، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1385، ص.پانزدهم(تأکیدات از متن اصلی است).
هوالاعلم