بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب زیر سرمقاله شماره جدید نشریه راه است که توسط وحید جلیلی نگاشته شده است. البته گر چه ایشان دکتر نیست و دکترایی ندارد اما نکات قابل توجه و تاملی در نوشتار خود بیان نموده است. این مقاله نقدی است بر اشرافیت روشنفکری و کاخ نشینی برخی نخبگان بیرون از فضای واقعی جامعه. لینک مطلب
جدال جمهوری با زنگیان کافوری
هیاهوهای بعد از سیامین انتخابات سراسری جمهوری اسلامی که کم و بیش در بعضی فضاهای مشهور به نخبگانی و اینترنتی ادامه دارد، چه کسی را آماج کرده است ؟
فرد منتخب را یا انتخابگران را ؟
***
24 میلیون شهروند درجه 2 "جمهوری" اسلامی که "جوات موات" و "بیسواد" نامیده میشوند گزینهای را (در عین انتقاداتی که به وی دارند) ترجیح دادهاند و به این ترتیب انبوه فحاشیهای میلیشیای اشرافیت را به گزینههای رقیب برگرداندهاند که: "ببینید آنها چه بودهاند که اکثریت ملت حتی احمدینژاد را (که از نگاه و بیان عقلانی و ضد خشونت شما مظهر همه پلیدیها و پلشتیهاست) به آنها ترجیح داده است"!
***
تاوان چنین جسارتی از سوی این توده بیادب را در سایهسار "ادب مرد به ز دولت اوست" چگونه باید داد؟
جماعتی که معتقدند "جهان اگر زیباست مجیز حضور مرا میگوید" شان خود را فراتر از اعلام دشمنی میداند و راه دیگری برای انتقام جستجو میکند. علم باید بر افراشت که: "ابلها مردا عدوی تو نیستم من انکار توام!"
نقاب باید ساخت تا نفرت از مردمان را در دروغی درشت پنهان کرد: "تقلب"!
***
جماعت تمام آبرویی را که از صدقه سر دین و انقلاب دارد به میدان میآورد که مردد کند 13 میلیون ایرانی را.
و گمان برد کاری که با جماعت 20 میلیونی دوم خرداد نتوانست کرد با این 13 میلیون خواهد توانست.
آن روز نیز همین جماعت تلاش کرد تا گروهی نخبه متوهم را نماد و نماینده آن 20 میلیون نفر معرفی کند و به وضوح دید که در تیر 84 چگونه تیرش به سنگ نشست. اکنون اما دوباره بر سر آن است که "نه غزه نه لبنان" را شعار لااقل آن "سیزده چهلم" بنمایاند که این بار نیز مرحله به مرحله ِ ژاژخاییاش آشکارتر میشود.
میلیشیای جدید که شمشیر از رو بسته و به جنگ "جمهوری" اسلامی آمده است هنوز مقهور و مفتون بوقهایی است که در لندن و واشنگتن نگران دماء مسلمین و حرمت مراجع عظام و آرمانهای امیر مومناناند! و از نهجالبلاغه و منشور حقوق بشر و کتاب مقدس جین شارپ برای کودتای مخملی مانیفست میبافند.
پیراهنهای خونینی که بر علمهای زرکوب زمرة آشوب تاب میخورد تا امروز اصلیترین گواه تقلبی است که با رجوع به یکی از دو دعوی مهندس راستگو اصلا بهوقوع نپیوسته است.
***
دروغگوی بزرگ در رفتاری عجیب دو نقیض را همزمان ادعا میکند:
از یک سو انتخابات باید ابطال شود چرا که پیروزی رقیب و جلب اکثریت آرا نتیجه تخلفات در فرآیند انتخابات همچون توزیع سیبزمینی و سهام عدالت و دروغ و فریبکاری بوده و ارزشی ندارد و راهی جز تجدید انتخابات و برگزاری مجدد آن در فرآیندی سالم ( و قاعدتا با حذف فرد متخلف) وجود ندارد.
اما همزمان ادعای دیگری نیز از سوی همان منبع مطرح میشود: او "با فاصله بسیار" از رقیب برنده شده و تخلفات انتخاباتی نتوانسته اکثریت را به کاندیدای رمال متمایل کند و قاعدتا نیازی به ابطال انتخابات به این بهانه نیست. اما تقلب شده است و آرای برنده قطعی انتخابات (با فاصله بسیار زیاد) در مرحله اول اصلا خوانده نشده است!
پرچمدار جنبش ضددروغ! همزمان مدعی است که هم تخلف منجر به ابطال (و جلب کننده اکثریت آرا به رقیب فریبکار) صورت گرفته و هم تقلب شده و اکثریت آرا (که با فاصله بسیار به مهندس خردورز داده شده بود) به دریا ریخته شده است! دیگر از مرحوم پوپر و گزارههای ابطالپذیرش خبری نیست!
شما با گزارهای شهودی مواجهید که هر طرفش را رد کنید طرف دیگر حی و حاضر است اگرچه طرفین ادعا نقیض هم باشند!
مبنای پذیرش "دلایل احتمالی برای تقلب قطعی" چیزی نیست جز ایمان به شخصیت کاریزماتیک پرچمدار و اطرافیان اخلاق محور و دروغستیزش. اگرچه برای آدم زنده ختم بگیرند و بر ربودن دختری از پیش چشمان مادر و تجاوز به او و کشتنش و سوزاندنش با اسید و دفن شبانهاش در قطعه 302 بهشت زهرا گواه باشند و سوگواری کنند. دختری که تنها فرزند یک شهید شیمیایی است و به ادعای دوستان مهندس ضددروغ و مخالف پروندهسازی! توسط بسیجیان به چنین سرنوشتی دچار شده است و البته پس از آنکه "زنده"میشود! مهندس راستگوی ما به روی مبارک هم نمیآورد و با دیگر مجاهدان جنبش ضددروغ مشغول پرونده هفتاد و دو تایی شهدا و... میشود.
***
دروغگوی بزرگ و اطرافیان اخلاق محورش که چندی است "دماء مسلمین" برایشان دغدغهآفرین شده است حاضر نیستند به یاد بیاورند که در دوره وزارت کشور عضو ارشد کمیته صیانت از آرا یعنی جناب موسوی لاری تظاهرات "رای من کو" در شهرستان صدهزار نفری ایذه را با چهار کشته سرکوب کردند و درگیری در شهر سی هزار نفری سمیرم را به هشت قربانی آرام کردند و عملیات آرامسازی سبزوار با سی و پنج زخمی و دوازده شکستگی استخوان و یک کشته به آرامش رسید و به دنبالش محمد خاتمی ابراز امیدواری کرد که سوء تفاهم مردم سبزوار برطرف شده باشد!
اضافه کنید به اینها آرامسازی درگیریهای انتخاباتی فیروزآباد فارس با 4 کشته را و... .
بزرگ اسپانسر جنبش سبز و استوانه مصلحت نیز اغتشاش قزوین را با هشت کشته و اغتشاشات مشابه در اراک و اسلامشهر و مشهد و شیراز و... را نیز با خون و خشونتهای کاملا دموکراتیک و قانونی کنترل کرد.
اما باید دید خون کدام دسته از قربانیان ناکارآمدیهای انتظامی- اطلاعاتی سبزتر است! مردم را اگر در دوره خاتمی و موسوی لاری و رفسنجانی به خاطر تقاضای استان شدن یا اعتراض به نتایج انتخابات محلی با "اندکی!" خشونت و کشتار آرام کنند نه مشروعیتی زیر سوال رفته و نه حقوق دموکراتیک زیر پا گذاشته شده و نه قصه خلخال و زن ذمیه تداعی شده ولی اگر در بزرگترین آشوب بیست و پنج سال اخیر کشور که سرانگشت بی بی سی و"وی او ای " در آن آشکارتر از راستگویی مهندس است همان ناکارآمدیها و تخلفها و جنایتها ظهور کند سردمداران دولتهایی که یک درگیری محلی در شهر 30 هزار نفری را با هشت کشته آرام کردهاند یاد نهجالبلاغه و منشور حقوق بشر و قانون همورابی و تعلیمات کنفوسیوس و اصول دموکراسی و لوازم جمهوریت و... میافتند. گویی تنها چیزی که از لوازم جمهوریت نیست تمکین به رای اکثریت است. انکار حق 24 میلیون شهروند درجه دو جمهوری اسلامی عین اخلاق و شریعت و قانون و دموکراسی است چرا که حمایت شیمون پرز و نتانیاهو و رسانههای راستگوی صهیونیستی و وهابی را با خود دارد.
و هر که با پرز و مسعود رجوی و رضا پهلوی و گوگوش و سروش همآوا نشود و از حق مسلم ایالات متحده تهران شمالی و توابع دفاع نکند و رای کیفی آنها را از اکثریت 24 میلیونی جواتها پس نگیرد، دیکتاتور است.
رهبری به خاطر آنکه نظارت استصوابی جریان اشرافی در مورد نتیجه انتخابات را نمیپذیرد و حاضر به وتوی جمهوریت نظام برای حفظ اسلامیت سلطنتی – حکمیتی آنان نمیشود هدف تیرهای سهمآگین قرار میگیرد و فریاد "این عمار"ش در هیاهوی سکوت رهروان مخلص عبدالله بن عمر و شریح قاضی و ربیع بن خثیم به تغافل سپرده میشود.
از یک سو فضلای حوزه علمیه در حالی که بارها و بارها هل من ناصر "نائب امام زمان" را با سکوت بیمعنی و البته بسیار معنادار خود پاسخ گفتهاند سرانجام 140 روز بعد از هجوم بیامان سرپنجههای سرمایهداری جهانی و داخلی به جمهوریت نظام با پرستیژی بیطرفانه! و منصفانه! قبول کردهاند که البته تقلبی صورت نگرفته و به هر حال ]با کمال تاسف و تاثر[ ملت خود به چنین انتخاب غلطی رسیدهاند و باید دندان سر جگر گذاشت و خود را از "نعمت ولایت!" محروم نکرد و شکر "نعمت ولایت" را با سکوت بیطرفانه و غیرخائنانه و فاضلانه ممتد خود به نمایش گذاشت.
و از دیگر سو مدعیان حرمت دانشگاه و علمداران فرهیختگی و علم و بیطرفی علمی و.... بدیهیترین شرط علم را که "مشاهده واقعیت" است با انکار واقعیت 24 میلیونی انتخابات سیام به نمایش گذاشتند!
نخبگی اینان نه با مشاهده واقعیت که با انکار آن آغاز میشود و علم در دستانی که به خون جمهوریت آلوده است معنا و کارکردی جدید یافته است: "واقعیت آنقدر نسبی است که در آن گاه 24 کوچکتر از 13 است !"
دانشجویی میگفت: استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در حالی که نامه جعلی وزیر کشور به رهبری را مبنی بر اعلام آمار واقعی! آرای مردم در دست داشت با غیظ میخروشید که "ببینید در این مملکت چه خبر است!"
این نهایت راه آن دانشگاهیانی است که سالها ادعای مشاهده بیطرفانه و پرهیز از قضاوت ارزشیشان گوش فلک را کر کرده بود و اکنون در مواجهه با واقعیت زشت! و غیرقابلتحمل انتخاب اکثریت مردم چنین به جان آمده و با تمام وجود به انکار برخاستهاند.
زنگیانی که خود را کافور نامیده بودند از شراب سرابی که توهمات روشنفکری به آنان خورانده بود چنان مست گشتند که تیغ برکشیدند تا بیدریغ پیکره جمهوریتی که اهواء آنان را پاسخ نگفته و پرونده پژوهشی را که به نتیجه دلخواه آنان نیانجامیده، پاره پاره کنند.
مذبذبین تذبذب را بدل از استقلال گرفتند و بهجای پذیرش آراء ملت در عین نقد و نفی شخصیت و دیدگاه منتخب اکثریت، دکان دو نبش باز کردند و نخبگانی که ادعای ابناللبونی کردند و خود را شترهای نر دوساله! نامیدند با پستانهای پرشیر و پهلوهای پروارشان در ذهن سرویسهای قلدر جاسوسی انگلیس و آمریکا شیرینترین خاطرات تاریخ معاصر ایران را بهجا گذاشتند.
***
چه چیز انقلاب را به رغم خیانت و رفوزگی "خیل" نخبگان اسرائیلپسند و آمریکاپسند اعم از سیاسی و حوزوی و دانشگاهی و رسانهای و هنری و.... از این گردنه گمراهی گذراند و امواج نفرتی را که از دهان اژدهای دروغ شعله میکشید و میکوشید التهاب و تردید و تنفر را در ایران بزرگ (و نه فقط جمهوری گوگوری مگوری تهران شمالی و توابع) بپراکند مهار کرد؟
***
در مواجهه با زمره تزویر که انتقامشان از ملت را در پرخاش به منتخب پنهان کردند باید به دفاع از رئیسجمهور پرداخت یا خیل انتخابگران ضعیف پنداشتهشده و ضعیف خواستهشده را سازمان باید داد و به میدان آورد؟
کدامین اراده در "جمهوری" اسلامی بهدنبال بر هم زدن قواره قناس رسانههایی است که ملیتشان در دو جناح و ایرانیتشان در چند ایالت تهران شمالی و توابع خلاصه میشود؟
کدامین اراده در "جمهوری" اسلامی بهدنبال متشکل کردن و تریبون دادن و میدان باز کردن برای جنبش ضداشرافیت، جنبش بازگشت به خمینی، جنبش احیاء آرمانهای مردمی انقلاب اسلامی است؟ مهندس راستگو و اعوان و انصار خردورز و اخلاقگرایش؟ یا جناح فخیمه راست و فضلایش؟ یا جناب رئیسجمهور که شاید ترجیح بدهد این 24 میلیون نیر وی او باشند و نه برعکس؟