سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
برادری را نزد جفاکاران مجوی . آن را نزد پایبندان [آزرم] و وفاداران بجوی . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 آذر 3

سلام رفقا، تبریک بنده را هم بپذیرید، در یک سایت خاطراتی جذاب از زندگی شهید بهشتی دیدم که شریکتان می‏کنم:

  • بهش می‌گفتند انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار. دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟ می‌گفت مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید «ان الله یدافع عن الذین امنوا». یعنی وظیفه من این است که ایمان بیاورم، کار خدا این است که از من دفاع کند. دعا کن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم. خدا کارش را خوب بلد است.
  • همه نشسته بودند پای تلویزیون. رئیس جمهور داشت سخنرانی می‌کرد. بد می‌گفت از بهشتی. هر چه دوست داشت گفت. یکی پای تلویزیون متلکی به بنی صدر پراند. بهشتی عصبانی شد، گفت: «حق ندارید این طور حرف بزنید. مسلمان است».
  • بنی صدر که فرار کرد، زنش را دستگیر کردند. زنگ زد که زن بنی صدر تخلفی نکرده باید زود آزادش کنید.‌ آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش می‌کنم. می‌گفت «هر یک ثانیه که در زندان باشد گناهش گردن جمهوری اسلامی است».
  • بنی صدر از سفر داخلی یکراست آمد جلسه. خندید گفت «همه شعار می‌دادند بهشتی، بهشتی، طالقانی رو تو کشتی». بهشتی چیزی نگفت؛ نه در جلسه و نه بعد از آن. می‌گفت «حق نداریم به رئیس جمهور تعرض کنیم».
  • «الآن بهترین موقعیت است، برای کمک به پیروزی انقلاب، آمار شهدای 15 خرداد را بالاتر بگوییم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم می‌چسبد». بهشتی بدون تعلل گفته بود «با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کند، نه با دروغ».
  • همه را قانع کرده بود که مسئله فلسطین، مسئله اسلام است. همه از مخارجشان می‌زدند به فلسطین کمک می‌کردند. انجمن اسلامی اروپا و آمریکا شده بود پایگاه کمک به فلسطین.
  • تحقیق کردند، گزارش دادند که دو قاضی تخلف کرده‌اند. گفت «باید علنی محاکمه‌شان کنید تا همه ببینند نظام اسلامی با مسئول خطاکار تعارف ندارد».
  • چراغ قرمز اول را رد کرده بود. چراغ قرمز دوم بهشتی گفته بود «اگر از این هم بگذری دیگر نمی‌شود پشت سرت نماز خواند». طرف گفته بود «این‌ها قانون طاغوته باید سرپیچی کرد». بهشتی دست گذاشته بود روی داشبورد و محکم گفته بود «این‌ها قوانین انسانیه، عین انسانیته».
  • آمدند گفتند «مناظره می‌کنیم؛ فقط هم با بهشتی». 8 نفر بودند. آخر جلسه گفته بودند «می‌شود خواهش کنیم پخش نکنید».
  • مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد می‌کنید. این طور جلو بروید تحریم می‌شوید». بهشتی گفت «انقلاب ما انقلاب آرمان‌ها است نه تسلیم به واقعیت‌ها. همان نان و پنیر برایمان کافی است».
  • جلوی دادگستری شعار می‌دادند «مرگ بر بهشتی». بهشتی هم می‌شنید. یکی ازش پرسید «چرا امام ساکت است؟ کاش جواب این توهین‌ها را می‌داد». بهشتی گفت «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم، ما سپر بلای اوییم، نه او سپر ما».
  • از دیدار امام برمی‌گشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عبایش سوخته، به بهشتی گفته بود مواظب خودتان باشید. می‌گفت از امام پرسیدم چرا؟ جواب داده بود «آقای بهشتی شما عبای من هستید».

برگرفته از کتاب «صد دقیقه تا بهشت»


 نوشته شده توسط دکتر سید احسان خاندوزی در دوشنبه 89/1/16 و ساعت 2:37 عصر | نظرات دیگران()
   1   2   3   4      >
درباره خودم

بسم الله الرحمن الرحیم
مدیر وبلاگ : دکتر حامد حاجی حیدری[69]
نویسندگان وبلاگ :
دکتر هادی وکیلی[0]
دکتر مهدی دستگردی[0]
دکتر علی مرادی[0]
دکتر علیرضا زیگلری[0]
دکتر بهزاد حمیدیه[0]
دکتر قاسم زائری[0]
دکتر سید احسان خاندوزی[12]
حسین حمداللهی[0]
علی خانی[0]
حامد مایلی[0]
مجتبی کرباسچی[8]
علیرضا خسروی[6]
مهدی عامری[19]
حامد فتحعلی خانی[0]
عباس سارخانی[0]
ابراهیم میرعزیزی[-1]
محمد مقصودعلی[0]
محمود عصرجدید[0]
مهدی حاجی‌حیدری[0]
اسماعیل میرعزیزی[2]
مصطفی احمدی[0]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 23
مجموع بازدیدها: 82267
جستجو در صفحه

خبر نامه