بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر میهمانان ماه خدا
مباحثه دوستان در گروه پیرامون تحلیل کردن مسائل یا لحاظ فرمایشات رهبری مرا وادار به ذکر یک نکته کرد، سعی کردم ساده و لری منظورم را برسانم: ولایت پذیری یک وجهه عملی دارد یعنی تمکین به فرامین و خواستهای رهبری و یک وجهه نظری یعنی پذیرش نگرش یا مواضع رهبری.
در لزوم اطاعت عملی از فرامین رهبری شکی نیست اما ولایت پذیری نظری یک نکته ظریف دارد و آن اینکه با توجه به انتخاب ولی امر بر اساس عناصر فقاهت، عدالت و مدیریت، جامعه متشرعان باید در جهت راه یعنی در رویکرد، مبانی، چارچوبها و نگرش خود را با ولی فقیه تنظیم نمایند، مگر آنگاه که خروج ولی فقیه از چارچوبهای اسلام یا عدالت رخ دهد که آن هم سازوکار خودش را دارد (یعنی مجلس خبرگان). اما همانطور که رهبری در دیدار دانشجویان گفتند: مخالف بودن با بعضی مواضع یا انتخابهای رهبری به معنای ضدیت نیست. اساسا در این بعد هماهنگ کردن خود با موضع ولی فقیه لزوما ممدوح و مطلوب نیست (دقت کنید لزوما نیست اما در بسیاری مواقع هست) چرا؟ علت این است که ولایت در جایی که پای صدق و کذب خارجی یا ارزیابی علمی به میان می آید تابع علم و عصمت است. به بیان دیگر ولایت پذیری نظری از امام معصوم مطلق و کامل است چون علمش بی نقص است اما از غیر معصوم اینگونه نیست و همین تفاوت است که راه النصیحه لائمه المسلمین و نقد و نظارت را باز می گذارد و مانع خودکامگی می شود. در این نگرش اگر عالمی گفت بنده در نظر مخالف فلان تحلیل خاص (نه رویکرد کلی) یا فلان انتصاب یا فلان ارزیابی ولی فقیه هستم خللی در ایمان او وارد نمی شود بلکه مکلف است در انتقال نظرش به ولی امر و اصلاح و مشورت او بکوشد. جمله معروفی که وقتی در تحلیل به بن بست میرسیم میگوییم حتما رهبری اطلاعات یا مصلحت هایی دارند، گاه (دقت کنید گاه) مغلطه و اسباب فرار کردن از تکلیف است. در مقابل ولایت پذیری فعال و عاقلانه (نه منفعل) است که باب رشد خرد جمعی، اصلاح اشتباهات، فضای نقد علمی و پویایی فکری جامعه را نمی بندد.
مثلا اگر رهبری فرمود تحلیل من از فلان مشکل اقتصادی این است یا فلان شخص شرایط منصب قضاوت را دارد یا گسست اجتماعی رخ نداده یا فلانی مطهری زمانه است و غیره... یک کارشناس اقتصادی، یا کارشناس قضایی، یا جامعه شناس، یا استاد فلسفه و کلام می تواند نظر کاملا متفاوتی داشته باشد و این مساله لزوم تبعیت ندارد. دقیقا مشابه کسی که خود ماه اول شوال را دیده اما ولی امر حکم به عید نداده، یقین آن فرد برایش تکلیف آور است. بر همین اساس شاید رهبری رئیس جمهور را هوشمند یا صادق بنامد اما دیگری با توجه به اطلاعات خود موارد نقض بسیاری سراغ داشته باشد و نظرش غیرهوشمندی یا عدم صداقت باشد. در این نگاه جامعه متشرعان مکلف به کشف نظر رهبری و پذیرش آن در موارد خاص و مصداقی نیستند. پس اگر حتی یقین کردند که ولی فقیه به فرد الف رای می دهد و عقل آنها بر خلاف الف رای دارد و نزد خدا حجت و دلیل دارند وظیفه وتکلیفی برای رای به الف ندارند گرچه اگر خود به جمع بندی نرسیدند می توانند با تبعیت از ولی فقیه حجت عند الله داشته باشند.
سیره بزرگان انقلاب نیز چنین بوده است (البته در انتقال به ما نسل دومی ها چیز دیگری گفته شده است) می توان دهها شاهد بر این مساله اقامه کرد اما عجالتا یک خاطره معروف: خود آیت الله خامنه ای (مدظله) در دوره دوم ریاست جمهوری که می دانستند نظر امام بر ابقاء مهندس موسوی است به حضرت امام پیغام فرستاندند که اگر شما تکلیف می کنید بنده در عمل اطاعت می کنم اما اگر امر نمی کنید بنده در شناخت خود حجت شرعی برای ابقای ایشان ندارم.
منتظر نظرات شما